۱۳۸۸ مهر ۲۳, پنجشنبه

پرواز




صبح یک روز افتابی مادر و پسر بچه 5 ساله اش برای تفریح به کنار دریاچه رفته بودند. دریاچه نور شدید خورشید را منعکس می کرد و چشمان را می ازرد.
ان دو نفر برای انکه بهتر بتوانند دریاچه را ببینند از ضلع شمالی به ضلع شرقی دریاچه رفتند. این تغییر مکان حدود نیم ساعت طول کشید. در این مدت غازهای وحشی مرتب در امد و رفت بودند. انها روی اب می دویدند و سپس پرواز می کردند.
در این مدت پسر بچه با دقت به حرکت و پرواز غازها دقت می کرد. وقتی به جایی که می خواستند رسیدند پسر بچه خسته شده بود و از مادرش پرسید:

"مادر چرا ادمها پرواز نمی کنند؟"  مادرش نگاهش را از اسمان کند و به پسرش گفت:
"چون انسانها نمی خواهند که پرواز کنند".

پسربچه سرش را بعلامت تائید طوری تکان می داد که بنظر می رسید مفهوم کامل جمله مادر را دریافته است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر