از نظرات دوستان درباره این بحث خیلی استفاده کردم.
منظورم از کلمه دین در این گفتار صرفا" واژه "شریعت" یا همان "احکام شرعی" بود. که بنظرم با نگاه اجمالی به تاریخ ایران و جهان می توان به واقعیات در اینباره پی برد.
واژه سکولاریسم برای بسیاری از دین باوران تداعی کننده یک معنای وحشتناک است. بخصوص در کشور ما این کلمه بسیار بد معنا شده و هنوز بسیاری ان را مساوی با بی دینی و حاکمیت کفر می دانند. در حالیکه معنای دقیق ان همان چیزی است که اکثریت جامعه امروز ما به ان معتقدند بدون انکه بدانند اعتقادشان معنی کامل سکولاریسم است.
تفکر سکولاریستی در اروپا و در دوران حاکمیت کلیسا شکل گرفت و توسعه یافت. البته تفاوتی بزرگ میان مسیحیت و اسلام بخصوص تشیع وجود دارد که مانع رشد این تفکر در جوامع اسلامی بخصوص در میان شیعیانمی شود.
بعبارتی روشن تر مسیحیت ظرفیت تحمل سکولاریسم به معنای مصطلح و امروزی- ان را داشت و توانست خود را با این تفکر جدید وفق دهد و به حیات خود ادامه داد اما این ظرفیت بدلایل زیادی که شرح ان در اینجا نمی گنجد در اسلام بخصوص تشیع وجود ندارد.
بنظرم در اینده مسلمانان علی الخصوص شیعیان مجبور خواهند بود میان دین و زندگی در دهکده جهانی یکی را انتخاب کند. مگر انکه ظرفیتهای جدیدی به اسلام اضافه شود. یکی از ان مسائلی که باید دین در اینده به ظرفیت های خود اضافه کند تا بتواند به حیات خود ادامه دهد بحث حقوق زنان است و از این دست مسائل زیاد هستند مسائلی مانند حقوق بشر و امثالهم تماما" نقاط ضعفی است که باید ترمیم شوند که در غیر اینصورت دین خود بخود از زندگی افراد به کنار نهاده خواهد شد.
باز هم تاکید می کنم هیچ تفکری را نمی توان برای همیشه و کامل از میان برد و بحث در اینجا درباره اکثریت مردم و فکر حاکم بر جامعه است.
مطلب دیگری که در اینجا قابل ذکر است بحث نوع سکولاریسمی است جوامع اسلامی بخصوص شیعیان به ان خواهد رسید. در جوامع سنی مذهب یا بعبارتی در بسیاری از کشورهای سنی مذهب در واقع سکولاریسم یک حرکت از بالا به پایین بوده و معمولا" با مقاومت جدی از طرف قاطبه مردم مواجه نشده و یا نمی شود.
برای مثال جامعه ای مانند ترکیه از زمان مرحوم اتاتورک شروع به ایجاد تغییراتی در این باب نمود اما هیچگاه با مقاومت جدی مردم مواجه نشد. اگرچه بسیاری از مفتی ها به تعداد زیادی از قوانین اعتراض داشتند اما اعتراضشان به جایی نرسید.
حتی در جامعه بسیار سنتی عربستان هم در این چند سال تغییرات بزرگی صورت گرفته است. در جامعه ایران تقریبا" کمی پس از اتاتورک , رضا شاه هم به فکر ایجاد تغییراتی بنیادین افتاد و دست و پا شکسته شروع به ایجاد تغییرات کرد اما انقلاب سال 57 نشان داد که فرمول ترکیه در ایران کار نمی کند.
دلیل این عدم تفوق تفکر تغییرات در ایران باید در رسوخ و نفوذ روحانیت در میان طبقات میانی و زیرین جامعه جستجو کرد. نفوذی که در مدت این 30 سال بشدت از ان کاسته شده و بنظرم در اینده به حد اقل خواهد رسید. از طرفی دیگر چون همواره روحانیت مبین و معرفی کننده دین در جامعه بوده اند می توان پیش بینی کرد که از نفوذ دین در جامعه هر روز بیشتر کاسته خواهد شد مگر اینکه...
مگر اینکه روحانیت بتواند زبان و روش خود در برخورد با جامعه را تلطیف کند که ان هم با توجه به محافظه کار بودن اکثریت این قشر بسیار بعید بنظر می رسد و از طرفی اعتماد اکثریت از این قشر در حال کمتر و کمتر شدن است.
دوست عزیزی به دوره انقباض و انبساط تفکر دینی در دوره های مختلف تاریخی اشاره کرده بودند که قابل تامل است اما بنظرم تا زمانی که دین بخواهد بدون توجه به رشد فکری و سواد جامعه برای جزیی ترینحرکات و افکار انسانها فتوی صادر کند , دیگر دین به دوره انبساط خود نخواهد رسید.
از مطالعه نظرات بخصوص انتقادات بسیار خوشحال خواهم شد