۱۳۸۸ آبان ۸, جمعه

عاشق هم عاشق های قدیم



یادش بخیر
یادته چه موقع اولین بار همدیگر را دیدیم.
من خوب یادمه. بالای همین جاده که اون روزها یک کوره راه بود. یک چشمه ای بودش که الان لوله کشی کردنش. یادته؟ امده بودی با کوزه اب ببری خونه.
هرچه خواستم اب رو ازت بگیرم و ببرم اجازه ندادی. یادش بخیر.
ان روز من سواره بودم و می رفتم مزرعه و تو پیاده بودی و می رفتی منزل. یکی دوهفته بعد امدیم خواستگاری. یادته؟
بعد از این همه سال می خواهیم بریم همون جایی که اول بار همدیگر رو دیدیم.
بچه ها بزرگ شدند و هر کدومشون رفتند سر زندگی خودشون. باز هم تو موندی و من.
تنها مثل روز اول اشناییمون.
من هنوزمی تونم پیاده بیام ولی از وقتی گفتی زانوهات درد میکنه پشتم خم شد.
همیشه باهات می مونم و هیچوقت تنهات نمیزارم.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر