۱۳۸۸ آبان ۱۰, یکشنبه

جاوید


تابستان سال 1374 بود که اقای معزی با من تماس گرفت (اقای معزی شرکت صادرات و واردات لوازم پزشکی داشت و هنوز هم دارد و اوضاعش هم حسابی روبراه است.) بعد از احوالپرسی مختصر از من پرسید که "... آباد" را بلدم.
گفتم «بله. روستایی است نزدیک ... و حدود 20 کیلومتری رشت. چطور چیزی شده؟»
او توضیح داد که یکی از دوستانش که با او در چهارصد دستگاه بچه محل بوده و اتفاقا" ادم خیلی خوبی هم هست , رفته المان بعد دکترای انگل شناسی گرفته و بعد از 15 سال برگشته ایران. بعد از اینکه برگشته ایران امده شمال و در رشت اباد تکه ای زمین خریده و نمی خواهد به تهران برگردد.
اقای معزی از من خواست که بروم با او صحبت کنم و راضیش کنم که برگردد تهران سر خانه و زندگی اش. ضمنا" گفت که اسم دوستش "جاوید" است و پاهایش فلج است و با ویلچر رفت و امد می کند.
برای خودم هم خیلی عجیب بود. بعنی چه؟ افسرده است یا با خانواده اش قهر کرده؟ یک روز عصر راه افتادم و رفتم رشت اباد. وقتی که پیاده شدم اولین کسی را که دیدم جوانی مو بور که ایستاده بود . انگار که منتظر کسی بود پرسیدم
« ببخشید شما کسی را بنام جاوید می شناسید؟»
و او با لبخند گفت بله. بعدها فهمیدم اسمش بهزاد است و بهترین دوست جاوید است. او براه افتاد و من هم دنبالش رفتم تا رسیدم به خانه جاوید.  خانه ای مشرف به سپیدرود که در دور دست جنگلهای منطقه دیلمان هم بخوبی قابل مشاهده بود. بعدها فهمیدم انجا همه او را می شناسند.
علیرغم تفکرات قبلی ام ادمی بود بسیار شاد و سرحال. با ویلچر رفت و امد می کرد و بعدها کم کم داستان فلج شدن و رفتنش و برگشتنش و اینکه چرا از تهران به اینجا امده است را برایم تعریف کرد.
خانه ای درست کرده بود اما او در حیاط خانه زندگی می کرد. تنها برای حمام و نظافت به ساختمان می رفت. او زمستانها در کلبه ای شیشه ای و مدور حدودا" 10 متری و در تابستانها در زیر یک سایه بان چوبی زندگی می کرد.
دو چیز هیچوقت در زندگی او (حداقل از زمانی که من با او اشنا شده ام تاکنون) هیچ تغییری نکرده است. اول اتش روشن در هرشب و دوم خیل سی دی های جنابان ناظری و شجریان و کیهان کلهر و بداهه نوازی های ایشان دور دنیا.
واقعا" با موسیقی و کتابهای شعرش زندگی می کند. خواندن یک غزل از شمس تبریز و یا مولانا را با هیچ چیز عوض نمی کند. غذا هرچه پیش امد. ممکن است یکروز غذایش فقط چند سیب زمینی پخته در خاکستر اتش و یا یک تکه نان لواش که ان را با چوب روی اتش گرم کرده باشد.
ادامه دارد....


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر