۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه

به همین راحتی




خیابان پر از جمعیت است. گاز اشک اور زده اند. مردم اتش روشن کرده اند و شعار می دهند. پلیس با باتون همه را از زن و مرد و پیر و جوان و رهگذران را جانانه می زند.
احساس بدی می کنم و به کوچه ای که ماشینم را در ان پارک کرده ام می روم. عده ای جوان پشت ماشینم خودشان را مخفی کرده اند. سر کوچه چند تا ون دارند ادمها را بزور سوار می کنند. از سر و صورت عده ای خون جاری است و لباسشان را قرمز کرده است.
جوانهایی که پشت ماشینم قایم شده اند از من خواهش می کنند ماشین را حرکت ندهم. از سر کوچه صدای جیغ زنها و فریاد مردها گوش فلک را پر کرده است. صدای اژیر ماشین های پلیس و موتورها گوش را می خراشند. صدای پرتاب گلوله های گاز اشک اور هر لحظه شنیده می شود.
سوار ماشین می شوم و رادیو را روشن می کنم. رادیو پیام دارد اهنگ "الهه ناز" مرحوم بنان را پخش می کند.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر