۱۳۸۸ شهریور ۱۰, سه‌شنبه

سادگی

چند سال پیش کلاسهایی داشتیم که در ان کلاسها اساتیدی از امریکا و کانادا را دعوت کرده بودند. دو مرد و سه زن بودند که هرکدام مطلبی را ارائه می دادند. این کلاسها به شکل کارگاه علمی و عملی بود و مدت ان یک هفته بود.
ما حدود ۱۲ نفر بودیم و کلاسها از ساعت ۹ صبح تا ۶ عصر ادامه داشت. فقط از ساعت ۳۰/۱۱ الی ۳۰/۱۲ زمانی برای استراحت و صرف غذا داشتیم. کلاسها بسیار فشرده و طاقت فرسا بود.
در میان ما ۱۲ نفر ۵ نفر خانم داشتیم که مطلبم درباره همین موضوع است. این ۵ نفر هر روز با ارایش کامل در محل کلاس و کارگاه حاضر می شدند طوری که ادم احساس می کرد این بنده های خدا برای رفتن به مجلس عروسی حاضر شده اند.
در زمان استراحت هم انها به تجدید ارایش غلیظ خودشان می پرداختند حتی طوری که بعضی از اوقات به غذا هم نمی رسیدند.
جالبتر این بود که تمام کلاسها به زبان انگلیسی بود و مترجمی هم نبود. این بندگان خدا برای درک مطالب ارائه شده بیشتر اوقات مشکل داشتند و از بقیه می پرسیدند که : خوب حالا چی گفت؟
و همه اینها در حالی بود که اساتید خانم که اتفاقا" جوان هم بودند اساسا" دست به ترکیب صورتشان نمی زدند و همانطور با ظاهری ساده و بدون ارایش در کلاسها حضور پیدا می کردند.
تمام این اساتید همان روز اول ایمیل و شماره هایشان را به شاگردان دادند تا اگر کسی بعدها هم سوالی داشت بتواند از انان بپرسد.
بسیار بی پیرایه و بشدت با سواد بودند و ان دوره کلاس برای من یکی از خاطره انگیز ترین دوره هایی بود که گذراندم.
هنوز هم با چند نفر از انان در ارتباط هستم. وهمیشه از انان مطالب جدیدی می اموزم.
فکر می کنم این طبیعی باشد کسانی که زمان زیادی را جلوی ایینه می گذرانند زمان کمی برای نگاه کردن به اطراف پیدا می کنند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر