۱۳۸۸ شهریور ۲۵, چهارشنبه

میلاد آن‌که عاشقانه بر خاک مُرد

نگاه کن چه فروتنانه بر خاک می گسترد
آنکه نهال نازک دستانش
از عشق
خداست
و پیش عصیانش
بالای جهنم
پست است.

آن کو به یکی "آری" می میرد
نه به زخم صد خنجر،
و مرگش در نمی رسد
مگر آنکه از تب وهن
دق کند.

قلعه ای عظیم
که طلسم دروازه اش
کلام کوچک دوستی است.

انکار ِ عشق را
چنین که بر سر سختی پا سفت کرده ای
دشنه ای مگر
به آستین اندر
نهان کرده باشی
که عاشق
اعتراف را چنان به فریاد آمد
که وجودش همه
بانگی شد.

نگاه کن
چه فروتنانه بر در گاه نجابت
به خاک می شکند
رخساره ای که توفانش
مسخ نیارست کرد.

چه فروتنانه بر آستانه ي تو به خاک می افتد
آنکه در کمرگاه دریا
دست
حلقه توانست کرد.

نگاه کن
چه بزرگوارانه در پای تو سر نهاد
آنکه مرگش
میلاد پرهیاهوی هزار شهرزاده بود.

نگاه کن!

احمد شاملو - ابراهیم در آتش

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر