۱۳۸۸ شهریور ۲۵, چهارشنبه

اشغال



این روزها حال بسیار بدی دارم. حالم مثل کسی است که شهر و کشورش را اشغال کرده باشند و او هیچ کاری نمی تواند انجام دهد. حالم خیلی بدتر از زمان اول جنگ است.

بغضی سخت بیش از دو هفته است که گلویم را محکم می فشارد. نه می ترکد و نه تمام می شود.

ان وقتها خیلی جوان بودم و هر کاری را که لازم بود انجام دادم. امروز دیگر ان قدر جوان نیستم اما بعضی وقتها ارزو می کنم که:

ای کاش بودم....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر