۱۳۸۸ شهریور ۲۵, چهارشنبه

نسل سوخته


http://www.mb.ec.gc.ca/nature/ecosystems/wbci-icbo/images/di00s25.02.jpg

يادم هست زماني كه انقلاب شد چهارده ساله بودم و بعد از ان جنگ و بگير و ببند و خيلي داستانهايي كه همه انهايي كه هم سن و سال من يا كمي بزرگتر و يا كمي كوچكتر هم هستند كم و بيش يادشان هست.

موضوع اينها نيست بلكه هدفم از ياد اوري اين بود كه من و هم نسل هاي من ادمهايي بودند كه هيچوقت فرصتي براي جواني كردن نداشتند. در مدرسه يا بايد اينوري مي شدي و يا آنوري. بيطرفي بي معنا بود. جواني كردن جرم بود.

بيشترين تعداد ادمهايي كه چه در جنگ شهيد شدند و يا در درگيري هاي خياباني كشته شدند و يا در زندانها اعدام شدند ادمهايي هم نسل ما بودند. بنظرم نسل ما اصلا" در زندگي شان چيزي تحت عنوان دوره جواني به ان شكلي كه قبل از انقلاب داشتيم و يا حتي امروز داريم ، اصلا" وجود نداشت و يا بسيار كمرنگ بود.

بعضي وقتها كه با خودم فكر مي كنم مي بينم كه ما مثل كساني بوديم كه خانه مان در مسير سيل ساخته شده بود. سيل ما را با خود برد و ما هيچ راهي براي انكه مسيرمان را انتخاب كنيم را نداشتيم و در واقع اين مسير سيل بود كه مسير زندگي مان را تعيين مي كرد.

خيلي ها در اين مسير غرق شدند و خيلي هاي ديگر به جاها و ناكجاها رسيدند. البته اين سيل خيلي را هم كه خانه نداشتند را هم به خانه هاي اشرافي رساند كه البته تعدادشان به نسبت بسيار كم بود. خيلي ها مجبور به ترك وطن شدند و نميدانم... نميدانم چرا تمام اين اتفاقات در زمان نسل ما رخ داد؟

بطور قاطع مي توانم بگويم كه اكثر افراد نسل ما هيچوقت درست و حسابي روي ارامش و راحتي را نديدند. حتي ان دسته افرادي كه مجبور به ترك وطن شدند هم از اين قاعده مستثني نيستند.

از اين روست كه فكر مي كنم نسل ما نسل سوخته است.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر