۱۳۸۸ شهریور ۵, پنجشنبه

روزه داری (2)

دیشب بعد از مهمانی افطار نشسته بودیم و اهسته چای می خوردیم ، خیلی سرحال و خوب بودم روزه چسبیده بود . با چای خوشرنگ و خوش طعم بهاره حال خوشی داشتم.

یکی از مدعوین شروع کرد از انتقاد از وضعیت اب و هوا گرفته تا خاموشی های مکرر برق و علل ناکامی ورزشکاران در المپیک و کیفیت پایین اتومبیل های داخلی و از این حرفها. من در حال خودم بودم به صحبتهایش توجهی نداشتم.

ناگهان رو به من کرد و گفت : اصلا" گوش میکردی چه گفتم؟

جواب دادم : راستش نه حال خوبی دارم و چای هم چسبیده.

گفت : الکی که حال ادم خوب نمی شود. گوش کن ببین چه خبر است .

ناگهان صاحبخانه بدادم رسید و گفت : عزیز این بابا حال خوبی دارد این حرفها را بگذار برای روزهایی که حالتان خوب نیست.

ایشان هم بزرگواری کردند و قبول کردند و جای همه خالی شب خوبی داشتیم و به همه خوش گذشت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر