۱۳۸۸ شهریور ۸, یکشنبه

ماکسیمای سفید

یکی از مریضها که نمایشگاه اتومبیل بسیار بزرگی دارد روزی ازمن پرسید :

" ببخشید می خوام یک سوالی کنم"

گفتم :" بفرمایید."

"ماشینتون چیه؟"

GLX" چطور مگه؟"

"نمی خواهید عوضش کنید؟"

"نه راضیم. ماشین خوبیه و باهاش مشکلی ندارم."

"اقا چی ماشین خوبیه؟ ببخشید ها ولی GLX ماشین مسافر کشیه . حتما" عوضش کن."

از این گفتگوی کوتاه چند روزی گذشت و یک روز که امد مطب وقت رفتن گفت :

"دکتر یک چند لحظه کارتان دارم."

به اتاقم رفتم و تعارفش کردم که بنشیند. امد و نشست و گفت لطفا" سوییچ ماشینتان را بدهید و در همان حال یک سوییچ دیگر روی میزم گذاشت و گفت :"من ماشینتان را با خودم می برم این سوییچ مال ان ماشین انطرف خیابان است." و یک ماکسیمای سفید را که انطرف خیابان پارک شده بود را نشانم داد وگفت:"ماشین صفر است و اتوماتیک. شما فردا تشریف بیاورید محضر و ببرید ماشین را که نمره کنید."

نفسی تازه کرد و ادامه داد :" ماشینتان را هم می فروشم و پولش را بعنوان پیش پرداخت و باقی پول ماشین را ماهی صد هزار تومان قسط بدهید تا صاف شود بدون سود."

پرسیدم چرا چنین کاری می کند و او جواب داد چون می خواسته به شکلی زحماتم را جبران کند و این را که نمی دانسته دیگر چکاری می تواند انجام دهد تا مرا خوشحال کند.

پیشنهادش وسوسه کننده بود.

یادم امد چند وقت پیش رفته بودیم عروسی یکی از بستگان در ان جا دیدم یکی دیگر از بستگانم یک الگانس اخرین مدل خریده که خیلی خوشحال شدم و برای ماشین جدیدش به او تبریک گفتم. زمستان بود و در تمام مدت عروسی این بنده خدا داخل ماشینش نشسته بود و به سالن عروسی نمی امد.

از ایرج( پسر خاله ام که خیلی دوستش دارم ) پرسیدم این بنده خدا چرا داخل سالن نمی اید؟ ایرج گفت : می ترسد کسی به ماشینش خط بیاندازد برای همین از داخل ماشین تکان نمی خورد. جمله حکیمانه ای یادم امد.

به ایرج گفتم: این بنده خدا ماشین خوبی ندارد این ماشین است که صاحب خوبی پیدا کرده است.

بگذریم از پیشنهاد وسوسه کننده بنگاه دار معروف تشکر کردم و سوییچ ماشینش را به او پس دادم.

الان هم خوشحالم که پیشنهادش را نپذیرفتم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر