سالها پیش زمانی که دانشجو بودم سینما عصر جدید در سالن شماره 2 فیلمهای آندره تارکوفسکی فیلمساز فقید روس را اکران کرد و بعد از اتمام هر فیلم جلسه نقد وبررسی آن فیلم برگزار می شد. شناخت افکار این نابغه روسی برایم بسیار دلپذیر و آموزنده بود. او را را بعنوان یک فیلمساز مذهبی و عرفانی می شناسند
چیزی که برایم از همه جالب تر بود میزان شجاعت او در پرداخت مضامین بود. دقت کنید او در آن جو پر فشار تبلیغات ضد مذهب و تبلیغ مضامین خاکی و مادی او صحبت از عشق و ایمان می گوید. از آثار او می توان به" کودکی آندره" "آیینه" و "ایثار" نیز اشاره کرد.
در" سولاریس" او بسیار جسورانه عشق را مساوی انسانیت می انگارد.
فیلمنامه تارکوفسکی برای سولاریس (۱۹۷۱) براساس رمانی علمی خیالی از نویسندهٔ لهستانی «استانیسلاو لم» نوشته شده بود _ رمانی که به جای فناوری بر روانشناسی متمرکز است. خود تارکوفسکی توضیح داده که: «نکتهٔ ماجرا ارزش هر کدام از رفتارها و اهمیت هر کدام از اعمال ماست، حتی پیش پا افتادهترین شان. هیچ عملی را نمیشود عوض کرد ... غیر قابل برگشت بودن تجربه انسانی چیزی ست که به زندگی و اعمال ما معنا و تشخص میبخشد»..
تارکوفسکی با ساخت استاکر (۱۹۷۹) باز به دنیای داستانهای علمی خیالی با شالودهای از جامعهشناسی و روانشناسی روی آورد، که اقتباس آزادی از رمانی از آرکادی و بورس استروگاتسکی متعلق به سال ۱۹۷۳ بود. در "استاکر" شاه بیت سخنش درباره ایمان انسان است.
گفتن این سخنان امروز در روسیه جرم نیست اما آن روزها جرم سنگینی بود که آندره تارکوفسکی آن را پذیرفت و بسیار هنرمندانه هر آنچه را که می خواست بیان کرد.
فشارهای دولت کمونیستی بر او ادامه داشت تا اینکه او مجبور شد برای ساختن" نوستالژیا" (1983) به ایتالیا رفت بعد از ساخت فیلم از آن کشور پناهندگی سیاسی گرفت و هرگز به شوروی بازنگشت. او در سال 1986 درگذشت و در پاریس بخاک سپرده شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر