۱۳۸۸ شهریور ۸, یکشنبه

سیل زدگان پاکستان



امروز در اخبار شنیدم که زلزله ای در ایالت بلوچستان پاکستان سبب کشته و زخمی شدن صدها نفر شده است.

یاد خاطره ای افتادم که ذکرش خالی از لطف نیست.

زمانی که دبستانی بودم فکر می کنم کلاس دوم بودم رادیو و تلویزیون اعلام کرد در اثر سیل هزاران نفر از مردم پاکستان کشته و اواره شده اند و از مردم خواسته شده بود که کمک های نقدی و جنسی خودشان را به مراکز شیر و خورشید سرخ تحویل دهند تا در اسرع وقت به اوارگان سیل در پاکستان رسانده شود.

یکباره به این فکر افتادم که من هم باید کمکی بکنم. یک روز پول تو جیبی ام را که عبارت بود از دو ریال وجه رایج مملکت در ان ایام را پس انداز کردم و به مرکز شیر و خورشید سرخ که تا خانه ما حدود 500 متر بیشتر فاصله نداشت بردم. دو ریالی را در دستانم محکم مشت کرده بودم و تمام ان مسیر را یک نفس دویدم تا کمکم را زودتر به ان سازمان و در نتیجه به مردم سیل زده پاکستان برسانم.

حتی خوب یادم هست که داریوش (خواننده) هم ترانه ای را در باره سیل و ویرانی ان اجرا کرده بود که ان زمان خیلی هم گل کرد. بگذریم من شتابان و عرق ریزان به شیر و خورشید رسیدم . اول صبح بود و کارمندان یکی یکی بدون عجله داخل حیاط محوطه سازمان می شدند.

دیدم یک اقای شکم گنده با سری طاس جلوی در ایستاده و شکمش را می خاراند. نزدیکش شدم اما انگار مرد اصلا" مرا ندیده بود. صدایش کردم :

"اقا .. سلام"

" علیک سلام چی می خوای"

" هیچی میخواستم به سیل زدگان پاکستان کمک کنم"

مرد نگاهی به من انداخت و گفت:

"خوب کمک کن"

من هم مشتم را باز کردم. دو زاری را که حسابی از عرق دستم خیس شده بود را نشانش دادم تند تند دستم و دو ریالی را با شلوام خشک کردم و به دست مرد دادم.

مرد با خوشحالی دو ریالی را از من گرفت و ان را در انتهای جیبش جا داد و گفت:

"خیلی کار خوبی کردی اگر خواستی بیا همین جا باز هم کمک کن"

من که از خوشحالی در پوستم نمی گنجیدم باز یک نفس تا خانه دویدم و از اینکه توانسته بودم به سیل زدگان پاکستان کمک کنم به خودم افتخار می کردم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر