۱۳۸۸ شهریور ۸, یکشنبه

بحث سیاسی ( بخش اول)



سالهای اول انقلاب را هیچوقت از یاد نمی برم. سر هر کوچه ای و داخل هر تاکسی و کلاس درسی و هرجا که عده ای جمع بودند بحث های داغ سیاسی رواج داشت. دامنه این بحث های بی انتها به داخل فامیل و حتی خانواده ها هم کشیده شده بود.

حتی شخصی را می شناسم که در حین بحث سیاسی با برادرانش سکته کرد و کارش به آی.سی.یو کشید و کم مانده بود که جان به جان افرین تسلیم کند. ان موقع من سال اول دبیرستان بودم و زیاد از ایدئولوژی ها و مارکسیسم و این حرف ها حالیم نبود. بیشتر شنونده بودم اما از انجا که کلا" خانواده و فامیل مذهبی داشتم دوست داشتم در این بحث ها مذهبی ها برنده شوند.

خدا رحمت کند ابوی مرحوم علی اقای یعقوبی را که بسیار انسان محترمی بودند و من از ایشان خاطرات زیادی را دارم. ایشان عادت داشتند بسیار لفظ قلم و کوتاه صحبت می کردند. در ان بین هم بسیاری بودند که اتشین و تند صحبت می کردند. هر وقت ان مرحوم به تور چنین ادمهایی می خورد بیشتر سکوت می کردند و شنونده بودند.

الغرض شخصا" هیچگاه درگیر بحث های سیاسی نمی شدم نه به ان دلیل که ادم پخته ای بودم این سکوت بیشتر بابت نصیحت مرحوم یعقوبی بود که می فرمودند :

" تا مرد سخن نگفته باشد....عیب و هنرش نهفته باشد."

یا اینکه یکبار از ایشان شنیده بودم " پسته بی مغز تا دهان را وا کند رسوا شود".

راستش می ترسیدم چیزی بگویم و همه بفهمند که چیزی بارمان نیست و ان وقت اوضاع بدتر می شد. اما این بحث های سیاسی یک خوبی هم داشت و ان این بود که از دهان این و ان خیلی چیز ها می شنیدیم و ترغیب به مطالعه می شدیم و از این راه بر معلومات ادم افزوده می شد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر